هنر سیر و سفر

متن مرتبط با «این پست را برای مادرم میخوانم» در سایت هنر سیر و سفر نوشته شده است

فرانکشتاین در بغداد

  •   گزارش پایانی کاملا محرمانه   اولا:کمیسیون تحقیق ویژه که به ریاست نمایندگانی از دو موسسه‌ی امنیتی و اطلاعاتی عراقی و ناظرانی از اطلاعات ارتش آمریکا تشکیل شد، درباره‌ی فعالیت اداره‌ی پی‌گیری و تعقیب،, ...ادامه مطلب

  • ناگفته های جنگ: خاطرات سپهبد شهید علی صیاد شیرازی

  •   اشاره در یکی از روزهای بهار سال 1371، در محلی که به آن بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح میگفتند، میهمان ایشان بودیم. در آن جا شاخه های صحبت ما گل انداخت و گفتیم دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری برای ت, ...ادامه مطلب

  • سرزمین نابینایان | امپراتوری مورچگان

  • هنگامی که ناخدا جریلو فرمان یافت ناوچه توپدارش، بنجمین کنستانت را به باداما، واقع در بخش باتموی گوارامادما، ببرد و برابر طارعون مورچگان به ساکنان آن دیار کمک کند، گمان کرد نکند مقامات (نظامی) او را د, ...ادامه مطلب

  • تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر

  • فصل اول ناخدا یکم تکاور بازنشسته، هوشنگ صمدی کلخورانی هستم و خوشحالم که پس از گذشت سال ها فرصتی دست داد تا بتوانم شمه ای از خاطرات آن دوران بگویم. دوران پر فراز و نشیبی که گاه به یک خواب و رویای دو, ...ادامه مطلب

  • به خاطر باران ( نامه هایی از پراگ )

  • مقدمه ای بر نامه ها آقای گرامی من ... « ... نامه شما، پیک خوش خبر نازنین من، همچون صاعقه ای بر سر من فرود آمد. چیزی نمانده بود که گریه ام بگیرد. بسیار درم اثر کرد. طوری که تاثیرش را همین حالا هم در جانم احساس می کنم. واقعا کلامی به نظرم نمی رسد که بتواند احساس مرا بازگو کند. ... » " غار علی بابا  ... سلام و صفا بر تو باد در این صبح سرد سه شنبه ایِ چهاردهِ , ...ادامه مطلب

  • لا به لای سطرها | برای یافتن خود

  • ... حوالی نیمروز با جذر دریا، «جزیره ی ناشناخته» سرانجام به دریا زد. برای یافتن خودش. , ...ادامه مطلب

  • این پست را اینگونه عریان دوست دارم | سه

  • .. و در ضمن آن جا بود که به طور غریزی به مسئله ی زمان پی بردم. پی بردم که زمان چگونه بر ما پنجه می افکند. زمانی که کودکی، ساعت ها، طولانی هستند. روزها طولانی هستند. یک سال تمامی ندارد، قرن ها طول می کشد. حتی بیش از قرن ها ... احساس می کردم که زمان طولانی و پر است. در این پُری احساس خوشبختی می کردم. در پری طبیعت. حس می کردم من: ایستا هستم و بی حرکت و در مرکز. ... ,این پست را سکوت میکنم,این پست را برای مادرم میخوانم ...ادامه مطلب

  • آب و هوای سانفرانسیسکو

  • " عصر بود و هوا ابری بود و یک قصاب ایتالیایی داشت نیم کیلو گوشت می فروخت به یک پیرزن خیلی پیر، اما به عقل جن هم نمی رسد که نیم کیلو گوشت به چه درد همچو پیرزنی ممکن است بخورد. ... " آب و هوای سانفرانسیسکو / اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرضا طاهری عراقی / نشر مرکز ,آب و هوای سانفرانسیسکو,آب و هواي سانفرانسيسكو,آب و هوای شهر سانفرانسیسکو,وضعیت آب و هوای سانفرانسیسکو ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها